اين شعر رو من و رضا نوشتيم
اميد واريم خوشتون بياد
چنان دیدم که روزی کمان دار پیر گرفت و کشید زه را با یه تیر
تیر برفت و رسید به شاه دلیر شد گردن شاه همچون خمیر
افتاد پایین شاه از خرش فرو ریخت چون رود خون از برش
بگفتا آن شاه که ای وزیرم دعا کن تا به این زودی نمیرم
بگفتا آن وزیر که ای عزیزم الهی من به جای تو بمیرم
وزیر با جنب وجوش بر روی خر رفت با دلهره اش بسوی شهر رفت